میم مثل ما

من از آن روز که در بند تو ام آزادم

میم مثل ما

من از آن روز که در بند تو ام آزادم

میم مثل ما

درود فراوان
با سپاس و خوش آمدگویی،
در این وبنوشت من و همسرم به روایت یک دوست داشتن ساده میپردازیم. اگر بار اولی هست که اینجا تشریف میارید، میتونید از سربرگ بالای همین صفحه، "درباره ما" خلاصه ای از سرگذشت ما رو بخونید.

مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات

۳۱ مطلب در فروردين ۱۳۹۲ ثبت شده است

19.فروردین.1392

۲۰
فروردين
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۲۰ فروردين ۹۲ ، ۱۴:۵۵
  • ۱۶۴ نمایش
  • منصوره

دیروز، من، محسن!!

۲۰
فروردين
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۲۰ فروردين ۹۲ ، ۰۰:۲۰
  • ۱۸۷ نمایش
  • منصوره

امروز را به خاطر میسپارم 

که

لحظه لحظه اش را با من زندگی کردی ...

  • منصوره


پوپکم !
پوپک شیرین سخنم !
این همه فارغ از این شاخه به آن شاخه مپر،
این همه قصه شوم از کس و ناکس مشنو ،
غافل از دام هوس…
این همه در بر هر ناکس و هر کس منشین .


پوپکم پوپک شیرین سخنم !

  • منصوره

سکوت و صدا

۱۵
فروردين

سکوت کن!

تو را به حرمت آنچه می خواهی برای لحظه ای سکوت کن!

میخواهم زیبایی اولین لحظه های دیدارم که در سکوت با تو سپری شد، بار دیگر با تمام قلبم ببینم. یادت هست؟ اولین لحظه های دیدارمان را؟

تو میگفتی ، تو حرف میزدی و من نگاه میکردم، سکوت میکردم و با تمام قوا گوش به حرفهای تو می سپردم...

سکوت کن تا لحظه های ناب اولین دیدارمان ، در ذهنم تداعی شود.

چندی بعد...

برایم حرف بزن، اینبار من سکوت میکنم.

ظنین صدایت را دوست دارم، به حرمت تمام لحظه هایی که هر چند کم اما شیرین، در سکوت من سپری شد ، در حرفهای تو..

برایم حرف بزن که صدایت آرامش محض است.

برایم حرف بزن تا سکوتم در طنین صدایت محو شود..

انتهای دوست داشتن من...

  • منصوره

روزها با تو زندگی کرده ام بدون آنکه بدانی!

انگار بودی 

انگار بودی و من با تمام وجودت در کنارم تو را احساس میکردم،

با تو میخندیدم

با تو میگریستم

با تو حرف میزدم

با تو سکوت میکردم...

تو در هر ذره ی لحظه هایم جاری بودی.

تو در وجود تمام روزهایم نقش بسته بودی.

تو با من یگانه بودی.

هنوز هم آنچنان در من زندگی می کنی که انگار ، من ، تو شده ام.

دوستت دارم

ای تنها زنده ی زندگیم..

  • منصوره

به من تکیه کن..

۱۴
فروردين


به من تکیه کن...

من تمام هستی ام را دامنی می کنم تا تو سرت را بر آن بنهی!

تمام روحم را آغوشی می سازم تا تو در آن از هراس بیاسایی،

تمام نیرویی را که در دوست داشتن تو دارم دستی می کنم تا چهره و گیسویت را نوازش کند،

تمام بودنِ خود را زانویی می کنم تا بر آن به خواب روی،

خود را،تمام خود را به تو می سپارم

تا هر چه بخواهی از آن بیاشامی،از آن برگیری،

هر چه بخواهی از آن بسازی،هرگونه بخواهی، باشم!

از این لحظه مرا داشته باش!

  • منصوره

محسن خیلی دوستت دارم.

  • منصوره

برایم حرف بزن ...

۱۲
فروردين

مرهم زخم های کهنه ام 
کنج لبان توست !
بوسه نمیخواهم
چیزی بگو ...

احمد شاملو
  • منصوره

بی شک جهان را 
به عشق کسی آفریده اند 
چون من که آفریده ام 
از عشق 
جهانی برای تو ...

" حسین پناهی "

  • منصوره