آخرای سال 91
آرهههه، دو سال گذشت، باورت میشه؟
دوسال از بهترین لحظاتمون گذشت. کنار هم شونه به شونه هم، گریه و خنده همه چیز باهم
آخرین ساعت های سال 91 رو سپری میکنیم در حالی که واقعا شرمسار تو هستم که این چند روزی که واقعا به من احتیاج داشتی من تورو تنها گذاشتم. میدونم سخت بود، میدونم خیلی اوقات ناراحتت کردم ، اما برای آیندمون لازمه، میدونم هیچ بهانه ای برای تنها گذاشتن تو کافی نیست اما خب همسرم خوبم جز تو هیچ کسی نمیتونه منو کمک کنه. هیچ کسی.
تابحال نمیدونم حس کردی بین کلی جمعیت تنها باشی؟
من الان همچین حسی دارم خیلی هم خسته ام خیلی اما خب چه میشه کرد...
نمیتونم بیشتر از این بنویسم. بغضم میترکه...
دوست دارم
- ۰ نظر
- ۲۹ اسفند ۹۱ ، ۲۲:۰۹
- ۳۳۹ نمایش