دیدن دوستم حمید
امروز یک روز خوب بود، خداروشکر میکنم
حمید زنگ زد که باهم بریم بیرون. خیلی دوست داشتم بعد از مدت ها اتفاقاتی که تجربه کرده بود ببینمش. وقتی بیمارستان بستری بودم تازه داشتم متوجه میشدم وقتی روی تخت خوابیدی آدمهای دور و برت چه شکلیند. موقعی که هم من پیش حمید میرفتم لابد همین شکلی بودم. حمید چند سالی هست که متوجه شده سرطان داره. به نظر من که بیماری حمید چیزی هست که دکتری بهش میگن سرطان. در هرصورت روحیه بالای حمید اونو تا الان سرپا نگه داشته و من واقعا به این رفتارش افتخار میکنم. مهم نیست که ما آدما چقدر عمر میکنیم بلکه مهم کیفیت اون عمری هست که داریم. عمر هم دست خداست.
ولی حمید واقعا پسر با شخصیتیه. امیدوارم خدا حفظش کنه.
خلاصه امروز باهم رفتیم کیان سنتر. خیلی با هم حرف زدیم. مث همیشه سرحال و خوشحال. واقعا حمید همیشه به من انرژی داده.
خیلی خوش گذشت و من باز هم به خالی بودن جای بعضی ها غبطه خوردم.
خدا اون شخصیت رو از کسی نگیره و به اونهایی هم که ندارند بده
من همچنان منتظر تو بودم..
- ۰ نظر
- ۱۸ دی ۹۲ ، ۰۰:۲۸
- ۱۸۱ نمایش