میم مثل ما

من از آن روز که در بند تو ام آزادم

میم مثل ما

من از آن روز که در بند تو ام آزادم

میم مثل ما

درود فراوان
با سپاس و خوش آمدگویی،
در این وبنوشت من و همسرم به روایت یک دوست داشتن ساده میپردازیم. اگر بار اولی هست که اینجا تشریف میارید، میتونید از سربرگ بالای همین صفحه، "درباره ما" خلاصه ای از سرگذشت ما رو بخونید.

مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات

۴ مطلب در فروردين ۱۳۹۳ ثبت شده است

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۲۵ فروردين ۹۳ ، ۲۲:۴۰
  • ۵۲۱ نمایش
  • منصوره

من خود آن سیزدهم

۲۰
فروردين

سر و همسر نگرفتم که گرو بود سرم
تو شدی مادر و من با همه پیری پسرم
تو جگر گوشه هم از شیر بریدی و هنوز
من بیچاره همان عاشق خونین جگرم
منکه با عشق نراندم به جوانی هوسی
هوس عشق و جوانیست به پیرانه سرم
پدرت گوهر خود تا به زر و سیم فروخت
پدر عشق بسوزد که در آمد پدرم
عشق و آزادگی و حسن و جوانی و هنر
عجبا هیچ نیرزید که بی سیم و زرم
سیزده را همه عالم به در امروز از شهر
من خود آن سیزدهم کز همه عالم به درم
تا به دیوار و درش تازه کنم عهد قدیم
گاهی از کوچه‌ی معشوقه‌ی خود می‌گذرم

 

محمد حسین شهریار

  • محسن

محمل لیلی به سرعت می بری ای ساربان

گر بدانی حال مجنون ناقه را پی میکنی

محتشم کاشانی

  • محسن

سالی که گذشت

۰۱
فروردين

سالی که گذشت پر بود از اتفاقاتییی که همشون لطف خداوند بود.

فروردین 92 مقام آوردن توی مسابقات رباتیک

زیباترین لحظه ها بعد ازون دیداررر منصوره بود. خدا میدونه چه حس هایی اون موقعه داشتم

تلاش روی ساخت رباتتتت

عمل آپاندیس

فروش ربات

از دست دادن مادربزرگ خوبم

همه این اتفاقات حکمت هایی درون خودشون نهفته دارند...

خدایا سال آینده رو برای همه ما خوب کن

برای من یکی اتفاقات دو نفره رقم بزن

من و منصوره

الهی آمین

 

  • محسن