خدایا کجایی، دلم خیلی گرفته
- ۲۵ فروردين ۹۳ ، ۲۲:۴۰
- ۵۲۱ نمایش
سر و همسر نگرفتم که گرو بود سرم
تو شدی مادر و من با همه پیری پسرم
تو جگر گوشه هم از شیر بریدی و هنوز
من بیچاره همان عاشق خونین جگرم
منکه با عشق نراندم به جوانی هوسی
هوس عشق و جوانیست به پیرانه سرم
پدرت گوهر خود تا به زر و سیم فروخت
پدر عشق بسوزد که در آمد پدرم
عشق و آزادگی و حسن و جوانی و هنر
عجبا هیچ نیرزید که بی سیم و زرم
سیزده را همه عالم به در امروز از شهر
من خود آن سیزدهم کز همه عالم به درم
تا به دیوار و درش تازه کنم عهد قدیم
گاهی از کوچهی معشوقهی خود میگذرم
محمد حسین شهریار
محمل لیلی به سرعت می بری ای ساربان
گر بدانی حال مجنون ناقه را پی میکنی
محتشم کاشانی
سالی که گذشت پر بود از اتفاقاتییی که همشون لطف خداوند بود.
فروردین 92 مقام آوردن توی مسابقات رباتیک
زیباترین لحظه ها بعد ازون دیداررر منصوره بود. خدا میدونه چه حس هایی اون موقعه داشتم
تلاش روی ساخت رباتتتت
عمل آپاندیس
فروش ربات
از دست دادن مادربزرگ خوبم
همه این اتفاقات حکمت هایی درون خودشون نهفته دارند...
خدایا سال آینده رو برای همه ما خوب کن
برای من یکی اتفاقات دو نفره رقم بزن
من و منصوره
الهی آمین