شاملو نیستم
تا آنچنان که او می توانست
دوست داشتنم را که در فراسوی مرزهای تنت
از تو وعده ی دیداری می خواست
به بند شعر بکشم
قبانی نیستم
تا با شعرهایم معنای دوست داشتن را تغییر دهم
و عذر تمامی عاشقانه هایی که در انتظارم هستند را بخواهم
تا به دنبال شعرِ تو بگردم
من فقط شاعرکی هستم
که اگر غربالی در دست بگیری از تمامی پرت و پلاهایم
جز یک جمله به چیزی نمی رسی
تا با آن چشم در شعر چشمهایت بدوزم و بگویم
دوستت دارم
مصطفی زاهدی
اقا من کلافه شدم
حوصلمم سر رفته به شدتتتت
کلافم از اینکه کد نویسیم رو به مشکل برخوردم و حوصلم سر رفته ازینکه محسن نیسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسست
خیلی بدییییییییییییییییییییییییییییی که بیخبرم میذارییی
خیلی بدی که اصلا حواست نیست که منصوره ممکنه اسمس بزنه
خیلی بدی که تا این وقت شب بیخبرم میذاری
و نگرانم میکنی
بدددددددددددددددددددددددددد
بدددددددددددددددددددددددددددددددد
لعنت به این خطای همراه اول که اصلا هم وصل نمیشن
اه
بد
زن ها گاهی اوقات چیزی نمیگویند
چون به نظرشان لازم نیست که چیزی گفته شود
با نگاهشان حرف میزنند
به اندازه یک دنیا حرف میزنند
هرگز نباید از چشمان هیچ زنی ساده گذشت
سیمون دو بووار
نمی دانم به چه زبانی بگویمت
این احساس نیست
این احساس نیست
این وجود من است که کلمات می شود
می ریزد زیر پاهایت
تو را نادیده می پرستم
لمس نکرده عاشق می شوم
تو جادوی کلماتی
علی احمد سعید ( آدونیس )
مترجم : بابک شاکر
تنها
هنگامی که خاطره ات را می بوسم
درمی یابم دیری است که مرده ام
چرا که لبان خود را از پیشانی خاطره ی تو سردتر می یابم
از پیشانی خاطره ی تو
ای یار
ای شاخه ی جدامانده ی من
احمد شاملو
