به می عمارت دل کن
- ۲۸ خرداد ۹۴ ، ۰۰:۳۸
- ۳۳۴ نمایش
عشق داغی است که تا مرگ نیاید نرود
هر که بر چهره از این داغ نشانی دارد
پ.ن : سعدی
این چه داغی است که از عشق تو بر جان من است
وین چه دردی است که سرمایه درمان من است
پ.ن : سلمان ساوجی
میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست
تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز
دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند
از گوشه بامی که پریدیم ، پریدیم
پ.ن: وحشی بافقی
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین حایل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحل ها
پ.ن : حافظ
محمل لیلی به سرعت می بری ای ساربان
گر بدانی حال مجنون ناقه را پی میکنی
محتشم کاشانی
آسمان سینه ام را چون شمایی مشتریست
باز کن دکان که وقت عاشقیست
اوست نشسته در نظر من به کجا نظر کنم
اوست گرفته شهر دل من به کجا سفر کنم
دیوان شمس - غزلیات
آنزمان کآرزوی دیدن جانم باشد
در نظر نقش رخ خوب تو تصویر کنم
پ. ن: از غزلیات حافظ
من چه دانستم که عشق این رنگ داشت
وز جهان با جان من آهنگ داشت
پ.ن: با صدای استاد شهرام ناظری واقعا سوزناکه