بابا و مامان
چقدر مادر شدن و پدر شدن خوبهه اما سختههههههههههههههههههههههههههه مخصوصا مادر شدن. که واقعا هم وحشتناکه هم لذت بخشه.. خلاصه خدایا شکرت با این عظمتت..
وقتی وارد بخش زنان بیمارستان میشی اصلا وقتی این بچه ها رو میبننی و مادرا رو که کنار هر تخت مادر یک تخت کوچولو هست و توی اون تخت کوچولو یه بچه ی سه کیلویی با دست و پاهای کوچولووووووو خوابیده و گاهی یه صداهای ریزه نازکی هم میشنوی، اصلا کیف میکنی....
بعضی ها اولین بچشونه و اونقدددررر باباشون ذوق داره که یه لحظه تو وقت ملاقات ه یک ساعته هم از کنار تخت مامانو بچه تکون نمیخورن و اونقدر با لذت نگاهشون میکنه که اصلا خدایی اینم کیف دارههههههههههههه.. بعضی ها هم بچه دوم یا سومشونه و حالا دوم رو میشه گفت یه ذوق دومی هم هست اما بچه سوم دیگه شاید برای بعضی ها نه همه ها، اونقدر ذوق نداشته باشه، مثه صحنه ای که امروز دیدم. خانومه خودش تنها بود و مادرش.. بچه ی سومش هم بود ولی شوهرش کنارش نبود اصلا. خب یه جوری بود این صحنه.. دوسش نداشتم ... نمیدونم به نظرم هر گرفتاری ای که باشه، حتی اگه بچه بیستم هم باشه!!! باید مرد کنار زنش باشه.. باید حامیش باشه. زن نیاز داره که شوهرشو توی هر شرایطی کنار خودش ببینه. و این صحنه رو خیلی دوس نداشتم... اما خب امیدوارم که همه این بچه ها تن سالم داشته باشن و همیشه زیر سایه پدر مادرشون باشن و پدر مادرا کیفشونو بکنن..
صحنه های امروز لذت بخش بود و با شکوه..
خدایا شکرت..
- ۰ نظر
- ۱۱ شهریور ۹۳ ، ۲۱:۳۹
- ۱۳۹ نمایش