امشب محسن من سرماخورده
امشب که ساعت یک بامداد روز 8 اردیبهشت سال 92 هست، محسن من سرماخورده و حالش خیلی بده. منم پیشش نیستم که ممراقبش باشم. پیشش نیستم بهش رسیدگی کنم که زودی خوب شه. امروز که حال محسن خیلی بد بود، سرش درد داشت، گلوش درد داشت، تب داشت، الهی من بمیرم برای تو، الهی هر چی درد و مریضی ه بره تو جونم نیاد سراغ نفسم.
خدایا آخه چرا، چرا پیش محسنم نباید باشم ، الانی که حالش بده بهم احتیاج داره، چرا نیستم پیششششش
محسن من؟ منصوره این همممممممممه بهت میگه مراقب خودت باش، چرا مراقب خودت نیستی ؟ چرا به حرف من گوش نمیکنی؟ چرا نفسم ؟ خب ببین من اینجا چققد نگرانتم، از دستمم هیچ کاری عملا بر نمیاد که برات انجام بدم، خب منم نگرانتم، الان خونه ای ، مامان پیشته، اما باور کن انقد نگرانم برات که حد نداره، دوس داشتم خودم پیشت بودم بهت رسیدگی میکردم،مراقبت میبودم، من قربونت برم، عزیزم، نبینم تو مریض شی
نبینم منننننن
خدایا محسنمو زودی خوب کن..
محسن من دوستت دارم عزیزم
اگه مراقب خودت نباشی ، منو خیلی نگران میکنی، توروخدا همیشه مراقب خودت باش..
- ۹۲/۰۲/۰۸
- ۳۸۱ نمایش