میم مثل ما

من از آن روز که در بند تو ام آزادم

میم مثل ما

من از آن روز که در بند تو ام آزادم

میم مثل ما

درود فراوان
با سپاس و خوش آمدگویی،
در این وبنوشت من و همسرم به روایت یک دوست داشتن ساده میپردازیم. اگر بار اولی هست که اینجا تشریف میارید، میتونید از سربرگ بالای همین صفحه، "درباره ما" خلاصه ای از سرگذشت ما رو بخونید.

مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات

هفتم اردیبهشت 93

سه شنبه, ۹ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۹:۳۱ ب.ظ

اصلا دلم نمیخواست این روز رو بنویسم. فقط میخوام بگم که میلاد همیشه راست میگفت.

موقعی که داری دور میشی گریه از تو چشمات فوران میکنه.

هر چند که چشمات، چشمای یک مرد باشه. سخته سخته سخته

وقتی تورو ترک کردم و برگشتم خونه حاجی اینا. مهناز خانوم تو اولین نگاه بهم گفت مرد که گریه نمیکنه!!!

لحظه های سختی بود.

جدایی من از تو

دوستت دارم برای همیشه...

 

  • محسن

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی