شعری از سیمین
سه شنبه, ۲۸ مرداد ۱۳۹۳، ۰۳:۲۸ ب.ظ
ستاره دیده فرو بست و آرمید بیا
شراب نور به رگهای شب دمید بیا
زبس به دامن شب اشک انتظارم ریخت
گل سپیده شکفت و سحر دمید بیا
زبس نشستم و با شب حدیث غم گفتم
زغصه رنگ من و رنگ شب پرید بیا
به وقت مرگم اگر تازه میکنی دیدار
به هوش باش که هنگام آن رسید بیا
به گامهای کسان میبرم گمان که تویی
دلم زسینه برون شد زبس تپید بیا
نیامدی که فلک خوشه خوشه پروین داشت
کنون که دست سحر دانه دانه چید بیا
امید خاطر عشاق دل شکسته تویی
مرا مخواه از این بیش نا امید بیا
سیمین بهبهانی
روحش شاد.. واقعا زنان بزرگی مثل ایشون باید صدها سال زنده بمونند..
- ۹۳/۰۵/۲۸
- ۳۴۸ نمایش