سقوط
وقتیکه گل در نمیاد ، سواری اینور نمیاد
کوه و بیابون چی چیه ؟
وقتی که بارون نمیاد ، ابر زمستون نمیاد
این همه ناودون چی چیه؟
حالا تو دست بی صدا
دشنه ما شعر و غزل
قصه مرگ عاطفه
خوابای خوب بغل بغل
انگار با هم غریبه ایم ، خوبی ما دشمنیه
کاش من و تو میفهمیدیم
اومدنی رفتنیه
تقصیر این قصه ها بود
تقصیر این دشمنا بود
اونا اگه شب نبودن
سپیده امروز با بود
کسی حرف منو انگارنمیفهمه
مرده زنده خواب و بیدار نمیفهمه
کسی تنهاییمو از من نمیدزده
درد ما رو در و دیوار نمیفهمه
واسه تنهایی خودم دلم میسوزه
قلب امروزی من خالی تر از دیروزه
سقوط من در خودمه
سقوط ما مثل منه
مرگ روزای بچگی
از روز به شب رسیدنه
دشمنیا مصیبته
سقوط ما مصیبته
مرگ صدا مصیبته
مصیبته حقیقته
حقیقته حقیقته
تقصیر این قصه ها بود
تقصیر این دشمنا بود
اونا اگه شب نبودن
سپیده امروز با ما بود
پ.ن : شعر از شهیار قنبری
- ۹۳/۰۷/۰۴
- ۴۲۹ نمایش