بتو فکر میکنم
به تو فکر می کنم
و موهای تو در باد
به تو فکر می کنم
و تنها حسرتم
فراموش کردن عینکم است
تا رج های گردنت را ببینم
تا ذره های نگاهم
رج های گردنت را ببوسد
نفس بکشد
بنوشد
الیاس علوی
- ۰ نظر
- ۰۲ شهریور ۹۳ ، ۲۰:۲۰
- ۱۴۰ نمایش
به تو فکر می کنم
و موهای تو در باد
به تو فکر می کنم
و تنها حسرتم
فراموش کردن عینکم است
تا رج های گردنت را ببینم
تا ذره های نگاهم
رج های گردنت را ببوسد
نفس بکشد
بنوشد
الیاس علوی
مرا به انقلاب تنت دعوت کن
به باورهای ایستاده ات
مرا به شهری دعوت کن
که زنان درونش حضوری نداشته باشند
تنها من باشم و
قامت ایستاده تو
مرا به بهار آغوشت دعوت کن
لورکا سبیتی حیدر شاعر لبنانی
برگردان : بابک شاکر
منو با اخلاقی که داشتی عاشق خودت کردی
من سادگی از تو میخواستم
و تو در سادگی رشد یافته بودی
همین بس بود تا مردانگی مرا با ذکاوت اسیر خود کنی
اینچونین من بی تاب شدم...
حدود یک سال پیش شایدم بیشتر، یک کتابی خوندم به اسم " به کودکی که هرگز زاده نشد " از نویسنده ای به نام " اوریانا فالاچی " کتابی ه فوق العاده زیبا . البته بستگی به نوع ترجمه هم داره این کتابی که من خوندم اولین ترجمه هست از آقای مانی ارژنگی که فوق العاده زیبا جملاتش رو کنار هم آورده و ترجمه کرد. ترجمه های دیگرش رو هم من دیدم و یه نگاهی کردم اما به زیبایی ترجمه آقای مانی ارژنگی نمیشند. در مورد یک مادر و یک فزرندی که همدمش میشه و هیچ وقت هم زاده نمیشه. یه قسمت هایی از کتاب رو خلاصه برداری کردم. از بهرین و قشنگ ترین جملاتش. البته همچین کتاب زیبایی رو نمیشه با چند جمله مختصر خلاصه کرد، اما این کتاب درسته در مورد مادر و فرزند هست، اما ربطی به زن بودن یا مرد بودن من و شما نداره. از هر جنسیتی که هر کسی هست و علاقه ای به جملات زیبا و پر مفهوم داشته باشه، به نظرم اگر یک بار این کتاب رو بخونه، واقعا لذت میبره. از عمق حرفهایی که این مادر به فرزندش میزنه. جملاتی واقعا پرمفهومو زیبا هستن. هر چند خودم دوس دارم دوباره این کتاب رو بخونم اما فرصتی پیش نمیاد اما باز هم خواهم خواندش.
در ادامه مطلب حتما خلاصه کتاب رو حداقل برای یک بار هم که شده بخونید.
متن کتاب رو هم میذارم که اگر خواستید دانلود کنید. چون خودم خیلی گشتم تا نسخه دانلودی این ترجمه رو پیدا کنم. این نسخه رو برای شما میگذارم که شما دیگه اذیت نشید برای پیدا کردنش.
تقدیم نامه کتاب:
به آنکه از تردید نمی هراسد به آنکه چراها را می جوید بی پروا از خستگی یا درد، یا مرگ . به آنکه معمای دادن یا دریغ کردن زندگی را فرا روی خود قرار می دهد این کتاب هدیه ای است از یک زن برای همهء زنان
در بستر اندیشۀ من
چشم های تو جاری ست
که مرا می شویند
و در تندآب رؤیاها
در آبشار یاسُ سیب
به دریای عشق می ریزند
ای تماشائی تر از باران
شنیدنی تر از گل ها
تنها تو می دانی
چرا پروانه ها
در شعله های ماه می سوزند
و چرا شب بوها
خوابشان نمی برد
و یاس ها زودتر از دنیا
چشم به دلتنگی می گشایند
پرویز صادقی
به این در و آن در می زنم
یکی از این درها
رو به آغوش تو باز شود شاید
و سرانگشتانم
تنت را
نت به نت
بنوازند باید
مهدیه لطیفی
امروز به پایان میرسد
از فردا برایم چیزی نگو
من نمیگویم
فردا روز دیگری است
فقط میگویم
تو روز دیگری هستی
تو فردایی
همان که باید به خاطرش زنده بمانم
جبران خلیل جبران
اگر یک روز از زندگی من
باقی مانده باشد
از هر جای دنیا
چمدان کوچکم را میبندم
راه میافتم
ایستگاه به ایستگاه
مرز به مرز
پیدایت میکنم
کنارت مینشینم
روی سینهات به خواب میروم
فخری برزنده
هر شب دل پر خونم بر خاک درت افتد
تا بو که چو روز آید بر وی گذرت افتد
کار دو جهان من جاوید نکو گردد
گر بر من سرگردان یک دم نظرت افتد