میم مثل ما

من از آن روز که در بند تو ام آزادم

میم مثل ما

من از آن روز که در بند تو ام آزادم

میم مثل ما

درود فراوان
با سپاس و خوش آمدگویی،
در این وبنوشت من و همسرم به روایت یک دوست داشتن ساده میپردازیم. اگر بار اولی هست که اینجا تشریف میارید، میتونید از سربرگ بالای همین صفحه، "درباره ما" خلاصه ای از سرگذشت ما رو بخونید.

مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۲۵ مرداد ۹۳ ، ۲۱:۲۶
  • ۲۶۳ نمایش
  • منصوره

نزدیک به یک هفته دیر دارم این مطلبو مینویسم. خودمم تو شوک هستم. واقعا حوادثی که اتفاق افتاد رو مرور میکنم هیچ حس خوبی بهم دست نمیده. خودم یک لحظه تو اون هواپیما میذارم. اون لحظه ای که سقوط کرده. یا خودمو جای اون خلبان میذارم. جسارت های زیادی اون لحظه به نمایش گذاشته شدند. 

کی میتونست جای خلبان باشه و خودشو روی صندلی نگه داره برای اصابت به زمین. همه چیز سریعتر از اونی که فکر کنیم اتفاق افتاده. خدای من چه حکمتی داری، من تنها چیزی که میدونم از درکش واقعا عاجزم.

توی این حوادث انسان متوجه میشه هیچ چیز نیست. هیچ چیز...

  • محسن

این روزهای من

۲۴
مرداد
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۲۴ مرداد ۹۳ ، ۲۱:۰۳
  • ۱۹۴ نمایش
  • محسن

تو آنجا نشسته ، غصه می خوری 
من اینجا زانو به بغل ، غمگینم 
تو آنجا تا نیمه شب گریه می کنی 
من اینجا پا به پایت ، اشک می ریزم 
تو آنجا 
من اینجا 
فاصله مان کیلومتر هاست اما
قلبهایمان را انگار در هم تنیده اند 

محمدی مهر

  • منصوره

با هم که قدم می‌زدیم


حسودی‌اَش می‌شد آفتاب


نه که هیچ‌ گاه


قدم نزده بود با ماه...



یادش بخیر

قدم زدن های ما زیر آفتاب داغ

بی نهایت خاص بود و فوق العاده

قدم  زدنی بعد از یک سال!!

  • منصوره

بلند شو

۲۱
مرداد

قرار نیست تا ابد این‌جا بمانیم
این‌قدر به ابرها فکر نکن
بلندشو 
بلندشو این تختخواب را به قایق بدل کنیم
از پیراهن‌های سفید تو بادبان خوبی می‌شود درست کرد
می‌دانم دریا دور است
و ساختن قایق کار ما نیست
با این‌همه بلند شو
تا به خیالی بودن این بازی پی ببریم
عمرمان تمام شده از این‌جا رفته‌ایم
قرار نیست تا ابد این‌جا بمانیم 

رسول یونان

  • منصوره

بگو

۲۱
مرداد

به تبعید رفتن
و یا حبس شدن
در چشمان تو

چشمانی که مرا با درد
سمت عشق می بَرد

چشمانی
که در آنها می توان
آفتاب را نوشید
بگو ، چشمانت کو ؟ 

احمد عارف 
مترجم : سیامک تقی زاده

  • منصوره
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۲۰ مرداد ۹۳ ، ۱۹:۵۰
  • ۳۹۱ نمایش
  • منصوره

هر دونه ی این گلبرگ ها یه عشقه.

این هم حاصل دست رنج بنده...

البته شاهکار خدا ...

در کنار یک کاکتوس عظیم الجثه ، یک دونه شبدر پیدا شد و هر روز رشد کرد و یک زیبایی فوق العاده خاص به کاکتوس من داد...

از دیدن این عکس بی نهایت لذت میبرم. چون صحنه فوق العاده ایه. 

شاهکار خداست و زحمت بنده.. البته من که زحمتی نکشیدم اما خب مراقبشون هستم..همیشه.

عاشق گل هامم و گلخونه ام و یک روزی انشالله با کمک محسنم یک گلخونه خیلی بزرگی تاسیس خواهم کرد..

محسن بهم قولشو داده...



  • منصوره

تنهایی

۱۸
مرداد

حتی برای خدا « طاقت فرسا » ترین دردها تنهائی است ،

 بی آشنا بودن است ،

گنج بودن و در ویرانه ماندن است ،

 وطن پرست بودن و در غربت بودن است .

عشق داشتن و زیبائی نیافتن است ،

 زیبا بودن و عشق نجستن است ،

نیمه بودن است ناتمام زیستن است

بی انتظار گشتن است ،

 چنگ بودن و نوازنده نداشتن است ،

نوازنده بودن و چنگ نداشتن است

 متن بودن و خواننده نداشتن است

در خلا زیستن است ،

برای هیچ کس بودن است

برای زنده بودن کسی نداشتن است

 بی ایمان بودن است

بی بند و بی پیوند و آواره بودن است

 جهت نداشتن است

دل به هیچ پیوندی نبستن است

جان به هیچ پیمانی گرم نداشتن است .

اینها درد های وحشی بود

دردهای دل های بزرگ و روح های عالی

چگونه انسان می تواند باشد و رنج نکشد ،

باشد و دردمند نباشد ؟

من به جای بی رنجی و بیدردی همیشه آرزو می کرده ام که خدا مرا به غصه ها و گرفتاری های پست و متوسط روزمره مبتلا نکند ، بکند اما روحم ، دلم ، احساسم را در سطحی که  ایندست اندازهای پست را حس کند پایین نیاورد ، چه کسانی از چاله چوله های راه رنج می برند و خسته می شوند و به ناله می آیند ؟ کسانی که می خزند بیشتر ، آنهایی که می روند کمتر ،آنها که می پرند هیچ …

___________

گفتگوهای تنهایی ص ۷۲۴


  • منصوره