حرف خدا
امروز دلم گرفته بود . محسن رو میخواستم و نبود . بینهایت به وجودش نیاز داشتم اما کنارم نبود. خدا میدونه چقدر سخته وقتی به همزبونت احتیاج داشته باشی و کنارت نباشه. محسن من، هم این حس رو بی نهایت بار تجربه کرده، مثه من. مثه شمایی که عاشقید و دور موندید..
وقتی دلم گرفته بود ، به محسن اسمس دادم ... یه متنی بود که جاش نیست اینجا بنویسم. خیلی دلم گرفته بود . یه هو یه اسمس از دوستم لیلا رسید. نوشته بود: ساحل دلت را به خدا بسپار؛ خودش قشنگترین قایق را برایت میفرستد..
همون لحظه به قدرت خدا پی بردم که حرف خودش رو از زبون بنده خودش به هم زد.. دیگه دل تنگ نبودم. چون فهمیدم خدا درکم کرده.. پس کمکم میکنه...لحظه جالبی بود..در اوج دلتنگی ، در اوج اینکه یه چیزی رو داری از خدا میخوای و اشک تو چشمات اومده، یه هو، یه اسمس از یک دوست برات بیاد که توش حرفی از امید باشه. از اینکه خدا دوستت داره..
خدایا خیلی ممنونم ازت. خییییییییییییییییییلی دوستت دارم خدا
- ۰ نظر
- ۱۵ شهریور ۹۲ ، ۲۱:۲۰
- ۱۶۱ نمایش