میم مثل ما

من از آن روز که در بند تو ام آزادم

میم مثل ما

من از آن روز که در بند تو ام آزادم

میم مثل ما

درود فراوان
با سپاس و خوش آمدگویی،
در این وبنوشت من و همسرم به روایت یک دوست داشتن ساده میپردازیم. اگر بار اولی هست که اینجا تشریف میارید، میتونید از سربرگ بالای همین صفحه، "درباره ما" خلاصه ای از سرگذشت ما رو بخونید.

مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات

۱۱۱ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۳ ثبت شده است

کجا دانند حال ما

۱۷
ارديبهشت

شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین حایل

کجا دانند حال ما سبکباران ساحل ها

پ.ن : حافظ

  • محسن

بنگر اندر همت خویش

۱۷
ارديبهشت

منگر اندر نقش زشت و خوب خویش
بنگر اندر عشق و در مطلوب خویش
منگر آنکه تو حقیری یا ضعیف
بنگر اندر همت خود ای شریف

پ.ن : مثنوی مولانا

  • محسن

و من در تو می دوم
می دوم
آنقدر می دوم
تا دستانم را به آخر دنیا بکوبم
و پیروز از این تجربه ی تنانه برگردم
ولی ته ندارد این مستی
هرچه می دوم نمی رسم
سرو روان من!
جایی آن سوی مرزهای غیب
به دل ریزش غریبی
سقوط می کنم
و خدا
مرا در حلقه ی بازوانت
حفظ می کند
می دانم می دانم
خدا به من رحم می کند.

عباس معروفی

  • منصوره

التیام

۱۷
ارديبهشت

اشتباه نکن
نه زیبایی تو
نه محبوبیت تو
مرا مجذوب خود نکرد
تنها آن هنگام که روح زخمی مرا بوسیدی
من عاشقت شدم

شمس لنگرودی

  • منصوره

درد دلم رو میگهه

۱۷
ارديبهشت

باعطرتو
دریک شهر
تنهامانده ام
این عذاب را
نمیتوانی تصورکنی...

ایلهان برک_ با کمی تغییر

  • منصوره

نـــه نمیــــدانــــی!
هیـــــچ کـــس نمـی دانــــد
پشتــــــــ ایـن چهــــره ی آرام،
در دلــــــــــم چــه مـی گـذرد!
نـــه نمیــــدانــــی!
هیـــــچ کـــس نمـی دانــــد
ایـــن آرامــش ظــاهــر و ایــن دل نــا آرام
چقــــدر خستـــــــه ام میـــکنــد..

  • منصوره

محسن بروووو!!!

۱۷
ارديبهشت
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۱۷ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۷:۳۶
  • ۱۱۲ نمایش
  • منصوره

عصبانی ام

۱۷
ارديبهشت
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۱۷ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۷:۲۳
  • ۲۲۷ نمایش
  • منصوره

قدرت خدا

۱۷
ارديبهشت
تا نماز نخوندم آروم نشدم.
خدا قربون عظمتت برم.
بخدا یه چیزی توی این نمازت هست که آدم رو از آسمون به زمین میاره.
خدا دوستت دارم. همین آرامش رو به محسنمم بده. خدایا ازت خواهش میکنم. محسنمو آروم کن.

  • منصوره

فال امروز ما

مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد

قضای آسمان است این و دیگرگون نخواهد شد

رقیب آزارها فرمود و جای آشتی نگذاشت

مگر آه سحرخیزان سوی گردون نخواهد شد

مرا روز ازل کاری بجز رندی نفرمودند

هر آن قسمت که آن جا رفت از آن افزون نخواهد شد

خدا را محتسب ما را به فریاد دف و نی بخش

که ساز شرع از این افسانه بی‌قانون نخواهد شد

مجال من همین باشد که پنهان عشق او ورزم

کنار و بوس و آغوشش چه گویم چون نخواهد شد

شراب لعل و جای امن و یار مهربان ساقی

دلا کی به شود کارت اگر اکنون نخواهد شد

مشوی ای دیده نقش غم ز لوح سینه حافظ

که زخم تیغ دلدار است و رنگ خون نخواهد شد

  • منصوره