ز دو دیده خون فشانم
به کدام مذهب است این؟ به کدام ملت است این؟
که کشند عاشقی را، که تو عاشقم چرایی؟
به طواف کعبه رفتم به حرم رهم ندادند
که برون در چه کردی؟ که درون خانه آیی؟
پ.ن : غزلیات عراقی
- ۰ نظر
- ۳۰ شهریور ۹۳ ، ۱۰:۱۵
- ۴۸۸ نمایش
به کدام مذهب است این؟ به کدام ملت است این؟
که کشند عاشقی را، که تو عاشقم چرایی؟
به طواف کعبه رفتم به حرم رهم ندادند
که برون در چه کردی؟ که درون خانه آیی؟
پ.ن : غزلیات عراقی
ایمان من به تو
ایمان من به خاک است
ایمان من به رجعت هر شوکتی ست
که در تخریب بنای پوسیده ی اقتدار دیگران
نهفته است
تو
چون دستهای من
چون اندیشه های سوگوار این روزهای تلخ
و چون تمام یادها
از من جدا نخواهی شد
نادر ابراهیمی
تو را دوست نمی دارم
گرچه گلی در نظر آیی
یا یاقوت زردی
یا میخکی
که آتش، آنها را به کشتن خواهد داد .
تو را دوست می دارم
چونان حقایق تاریک
که دوست داشتنی هستند .
من
حقیقت تو را دوست می دارم
اگر گیاهی باشی که هیچگاه شکوفه نداده است .
باز
دوستت می دارم
حقیقت مطلق تو را
و عشقی را که از تو
در بدنم زندگی می کند .
دوستت می دارم، بی آنکه بدانم چرا؟
یا چه زمانی -در کجا؟
تو را بی عقده و غرور
تو را آشکارا دوست می دارم .
ما به هم نزدیکیم
به قدری نزدیک که دستان تو بر سینه ام
همان دستان من است
به قدری که بستن چشمان تو
همان به خواب رفتن من است .
برای من
باز بگذار
درهای شهری را
که در آن
زندگی می کنی
آن چیزها که
برای تو خواهم گفت
تنها با سخن گفتن از آنها
به اتمام نمی رسند
سال هاست
از زندگی من
لحظه هایی را دزدیده ای
که تمام این لحظه ها
با نام تو یکی شده اند
ازدمیر آصف
خورشید را میدزدم
فقط برای تو
میگذارم توی جیبم
تا فردا بزنم به موهایت
فردا به تو می گویم چقدر دوستت دارم
فردا تو می فهمی
فردا تو هم مرا دوست خواهی داشت . می دانم
آخ ... فردا
راستی چرا فردا نمی شود ؟
این شب چقدر طول کشیده
چرا آفتاب نمی شود ؟
شل سیلور استاین
نابینای توام
نزدیک تر بیا
فقط به خط بریل می توانم که تو را بخوانم،
نزدیک تر بیا
که معنی زندگی را بدانم.
"محمد شمس لنگرودی"
با من شریک شو
در نان هر روزه ی تنهایی ام
پرکن با حضورت
دیوارهای غیاب را
مذهب کن
پنجره ی ناموجود را
دری باش
بالای همه درها
که همیشه می توان آن را
باز گذاشت
هالینا پوشویاتوسکا
ترجمه : ایونا نویسک
در صورتت آرامشى بود
که مى توانستم
تمام کلماتم را
به امانت بسپارم
مورات حان مونگان
ترجمه : سیامک تقى زاده
آن هنگام که مکان زندگی مان را
به کارگاه هنری بدل میکنی
دوستت میدارم
آن هنگام که نگرانیها و زمان را
از یاد می بری
دوستت میدارم
وقتی نامهها و روزنامهها
بر سرتاسرِ خانه پخش شدهاند
دوستت میدارم
پذیرش ، آزادی میبخشد
عشق
حقیقت را در آغوش میکشد
از این رو یکدیگر را دوست میداریم
مارگوت بیکل
مترجم : یغما گلرویی