میم مثل ما

من از آن روز که در بند تو ام آزادم

میم مثل ما

من از آن روز که در بند تو ام آزادم

میم مثل ما

درود فراوان
با سپاس و خوش آمدگویی،
در این وبنوشت من و همسرم به روایت یک دوست داشتن ساده میپردازیم. اگر بار اولی هست که اینجا تشریف میارید، میتونید از سربرگ بالای همین صفحه، "درباره ما" خلاصه ای از سرگذشت ما رو بخونید.

مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات

۲۱۵ مطلب با موضوع «اشعار عاشقانه» ثبت شده است

دو تا کفتر بودیم همخون و آواز
شبا در لونه و روزا به پرواز
الهی خیر نبینه مرد صیاد
که آن دوی مرا برده به شیراز

  • محسن

دوست داشتن تو

۱۶
شهریور

نمیدانم
تو را به اندازه ی نفسم دوست دارم
یا نفسم را به اندازه ی تو !؟
نمیدانم 
چون تو را دوست دارم نفس میکشم
یا نفس میکشم که تو را دوست بدارم !؟
نمیدانم 
زندگیم تکرار دوست داشتن توست،
یا تکرار دوست داشتن تو ، زندگی ام 
تنها میدانم :
که دوست داشتنت
لحظه ، لحظه لحظه ی زندگی ام را می سازد
و عشقت
ذره ، ذره ، ذره ی وجودم را 

عادل دانتیسم

  • منصوره

جای خالی قلب

۱۶
شهریور

جایی میان قلب هست
که هرگز پر نمی‌شود
یک فضای خالی
و حتی در بهترین لحظه‌ها
و عالی‌ترین زمان‌ها
می‌دانیم که هست
بیشتر از همیشه
می‌دانیم که هست
جایی میان قلب هست
که هرگز پر نمی‌شود
و ما
در همان فضا
انتظار می‌کشیم 
انتظار می‌کشیم

چارلز بوکوفسکی

  • منصوره

ای از عشق پاک من همیشه مست، من تو را آسان نیاوردم به دست

من تو را آسان نیاوردم به دست

 بارها این کودک احساس من، زیر باران های اشک من نشست

من تو را آسان نیاوردم به دست

  • محسن

شنیدم چو قوی زیبا بمیرد 
فریبنده زادو فریبا بمیرد 
شب مرگ تنها نشیند که موجی 
رود گوشه ای دور و تنها بمیرد 
در ان گوشه چندان غزل می سراید 
که خود در میان غزل ها بمیرد 
گروهی بر انند کاین مرغ زیبا 
کجا عاشقی کرد انجا بمیرد 
شب مرگ از بیم انجا شتابد 
که از مرگ غافل شود تا بمیرد 
من این نکته گیرم که باور نکردم 
ندیدم که قویی به صحرا بمیرد 
چو روزی از اغوش دریا بر اید 
شبی هم در اغوش دریا بمیرد 
تو در یای من بودی اغوش وا کن 
که میخواهد این قوی تنها بمیرد
(دکتر حمیدی شیرازی)

  • محسن

عشق داغی است ...

۱۰
شهریور

عشق داغی است که تا مرگ نیاید نرود
هر که بر چهره از این داغ نشانی دارد

پ.ن : سعدی

 

این چه داغی است که از عشق تو بر جان من است

وین چه دردی است که سرمایه درمان من است

پ.ن : سلمان ساوجی

 

  • محسن

من مشتاق شمردن بوسه های توام
و زاریِ آب در لیوانی
که به لب های تو فکر می کند 


شمس لنگرودی 

  • منصوره

آب شو در آغوشم

۰۴
شهریور

تو از همه جا شروع می شوی 
و من هربار بداهه می نوازمت
از هر جای تنت
سبز آبی کبود من
لم بده ، رها کن خودت را
آب شو در آغوشم
مثل عطر یاس فراگیرم شو
بگذار یادت بگیرم...

عباس معروفی

  • منصوره

می‌گویند هر گلی
در هوای خودش می‌روید
نیلوفر در آرامش مرداب
و زنبق‌ها در سکوت درّه‌ها
تو از کدام تیره‌ای
که هر کجای دنیای من
سبز می‌شوی ؟
نه فرازی می‌شناسی
و نه نشیبی

پرویز صادقی

  • منصوره

سیبی که حوا را وسوسه کرد،
به گمانم چیزی بود،
شبیه همین سیب گلوی تو
که طعمش را نچشیده
دلم قنج می رود برای تبعید شدن به آغوشت …

"فرزانه تقوی"

  • منصوره