قسم به تو
قسم به دو راهی
قسم به تو
قسم به راهی که تو از آن آمدی
قسم به شعر
برای بودن با تو
عجیب زنده ام
اعظم کمالی
- ۰ نظر
- ۱۲ خرداد ۹۳ ، ۱۷:۳۰
- ۱۱۸ نمایش
قسم به دو راهی
قسم به تو
قسم به راهی که تو از آن آمدی
قسم به شعر
برای بودن با تو
عجیب زنده ام
اعظم کمالی
از تنم ترانه می ریزد
وقتی تو
شبیه آغوش
خیال مرا دور میزنی
من تمام این شعر را رقصیده ام
کامران رسول زاده
سقف سکوتم را می شکنی
و آوار می شوی
تنهاییم را،
آخر؛
ازخلال کدام پنجره می وزی
که این همه
طوفانی خرابم می کنی.
محمد احمدی
عاشقـم ،
اهل همین کوچه ی بن بست کـناری
که تو از پنجـره اش پای به قلب منِ دیـوانه نهادی
تو کجا ؟
کوچه کجا ؟
پنجره ی باز کجا ؟
من کجا ؟
عشق کجا ؟
طاقتِ آغاز کجا ؟
تو به لبخند و نگاهی …
منِ دلداده به آهی
بنشستیم ،
تو در قـلب و
مـنِ خسته به چاهی
گُنه از کیـست ؟
از آن پنجـره ی بـاز ؟
از آن لحظه ی آغـاز ؟
از آن چشمِ گنه کـار ؟
از آن لحظه ی دیـدار ؟
کاش می شد گُنهِ پنجره و لحظه و چشمت ، همه بر دوش بگیرم
جای آن یک شب مهتاب ، تو را تنگ در آغوش بگیرم...
"رحمان نصر اصفهانی"
I’ve never seen you looking so lovely as you did tonight
هیچگاه تو را مثل امشب این چنین دوست داشتنی ندیده ام
I’ve never seen you shine so bright ,
هیچگاه تو را این چنین شاداب ندیده ام
I’ve never seen so many men ask you if you wanted to dance ,
هیچگاه ندیده ام این همه از تو تقاضای رقص کرده باشند
They’re looking for a little romance , given half a chance ,
با کمترین امید در پی اندکی عشقند
نمی توانم نامت را در دهانم
و تو را
در درونم
پنهان کنم .
گل با بوی خود چه می کند؟
گندمزار با خوشه اش؟
طاووس با دمش؟
چراغ با روغنش؟
با تو سر به کجا بگذارم؟
کجا پنهانت کنم؟
وقتی مردم، تو را در حرکات دستهایم،
موسیقی صدایم
وتوازن گام هایم
می بینند.
پ.ن : نزار قبانی
کیستی که من
اینگونه به اعتماد
نام خود را
با تو می گویم...
کلید قلبم را
در دستانت می گذارم
نان شادی ام را با تو قسمت می کنم
به کنارت می نشینم
و سربر شانهی تو
اینچنین آرام
به خواب می روم؟
کیستی که من
اینگونه به جد در دیار رویاهای خویش با تو درنگ می کنم؟!!
کیستی که من
جز او
نمی بینم و نمی یابم ؟!!
دریای پشت کدام پنجره ای؟
که اینگونه شایدهایم را گرفته ای
زندگی را دوباره جاری نموده ای
پر شور
زیبا
و
روان
دنیای با تو بودن در اوج همیشه هایم
جان می گیرد
و هر لحظه تعبیری می گردد
ازفردایی بی پایان
در تبلور طلوع ماهتاب
باعبور ازتاریکی های سپری شده...
کیستی
ای مهربان ترین؟
پ.ن: احمد شاملو
If you were a cowboy, I would trail you
اگر تو گاوچران باشی ، تورا دنبال میکردم
If you were a piece of wood, I’d nail you to the floor
اگر قطعه چوبی باشی، تو را به کف میخ میکنم
If you were a sailboat, I would sail you to the shore
اگر تو قایقی بادبانی باشی ، تو را تا ساحل می رانم
If you were a river, I would swim you
اگر رودخانه ای باشی، تو را شنا میکنم
If you were a house, I would live in you all my days
اگر خانه ای باشی، تمام روزهایم را در تو زندگی میکنم
If you were a preacher, I’d begin to change my ways
اگر تو موعظه گر باشی ، مسیرم را تغییر میدهم
چشمهها با رود میآمیزند
و رودها با اقیانوس
بادهای آسمان با حسی دلانگیز
تا ابد با هم پیوند میگیرند
در جهان هیچچیز تنها نیست
همهچیز بنا بر اصلی آسمانی
در یک روح دیدار میکنند و میآمیزند
من و تو چرا نه؟ پرسی بیش شلی