میم مثل ما

من از آن روز که در بند تو ام آزادم

میم مثل ما

من از آن روز که در بند تو ام آزادم

میم مثل ما

درود فراوان
با سپاس و خوش آمدگویی،
در این وبنوشت من و همسرم به روایت یک دوست داشتن ساده میپردازیم. اگر بار اولی هست که اینجا تشریف میارید، میتونید از سربرگ بالای همین صفحه، "درباره ما" خلاصه ای از سرگذشت ما رو بخونید.

مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات

آخرای سال 91

سه شنبه, ۲۹ اسفند ۱۳۹۱، ۱۰:۰۹ ب.ظ

آرهههه، دو سال گذشت، باورت میشه؟

دوسال از بهترین لحظاتمون گذشت. کنار هم شونه به شونه هم، گریه و خنده همه چیز باهم

آخرین ساعت های سال 91 رو سپری میکنیم در حالی که واقعا شرمسار تو هستم که این چند روزی که واقعا به من احتیاج داشتی من تورو تنها گذاشتم. میدونم سخت بود، میدونم خیلی اوقات ناراحتت کردم ، اما برای آیندمون لازمه، میدونم هیچ بهانه ای برای تنها گذاشتن تو کافی نیست اما خب همسرم خوبم جز تو هیچ کسی نمیتونه منو کمک کنه. هیچ کسی.

تابحال نمیدونم حس کردی بین کلی جمعیت تنها باشی؟

من الان همچین حسی دارم خیلی هم خسته ام خیلی اما خب چه میشه کرد...

نمیتونم بیشتر از این بنویسم. بغضم میترکه...

دوست دارم

 

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۹۱/۱۲/۲۹
  • ۳۳۳ نمایش
  • محسن

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی