میم مثل ما

من از آن روز که در بند تو ام آزادم

میم مثل ما

من از آن روز که در بند تو ام آزادم

میم مثل ما

درود فراوان
با سپاس و خوش آمدگویی،
در این وبنوشت من و همسرم به روایت یک دوست داشتن ساده میپردازیم. اگر بار اولی هست که اینجا تشریف میارید، میتونید از سربرگ بالای همین صفحه، "درباره ما" خلاصه ای از سرگذشت ما رو بخونید.

مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات

وجودت، آرامش امروز من است، همسرم.

جمعه, ۲۵ مرداد ۱۳۹۲، ۰۸:۵۳ ب.ظ

گاهی به خوبی هایت می اندیشم، به خوبیه اینکه هستی

به خوبیه اینکه  محرم اسرارم هستی. اسراری که روزی بین من و خدایم بود و خدا تو را هم به جمع دو نفره من و خودش اضافه کرد. حالا شده ایم : من و تو خدا..سه دوست خوب.

گاهی آنچنان دوستت دارم که نمیدانم چگونه بازگویش کنم. گاهی آنقدر به بودنت فکر میکنم و به روزهایی که چقدر روحم محتاج وجود کسی بود . چقدر محتاج بودم و خداوند تو را برایم انتخاب کرد. و من از خدایم ممنونم،  به خاطر تو..

گاهی آنقدر میدانم که دوستم داری که میشود از چشمانت فهمید. میشود از چشمانت اوج خواستن را به نظاره نشست. میشود از چشمانت اوج دوست داشتن را پی برد. میشود از چشمانت عشق را چید..

گاهی آنقدر به وجودت فکر میکنم که میگویم دیگر وجودی برایم نیست. تنها و تنها وجود تو را میخواهم. همین گونه که هستی. نه میخواهم خودت را تغییر بدهی و نه حتی به گونه ای دیگر. وجودت برایم مقدس است همسرم. من وجود تو را آنگونه که خدا هدیه ام کرد، میخواهم. وجودت گاهی آنچنان آرامشی به من میدهد که میدانم وجود دیگران برایم سراسر دلهره اند و فریب . اما وجود تو برایم سرار عشق است و آرامش محض، همسرم...

همسر مهربانم. مرد زندگیم؟

وقتی خود را در مقابل مردی چون تو میبینم که شانه به شانه و قدم به قدم هر جای زندگی پشتم ایستاده ای و مراقبم هستی ،   به خود میبالم

به مرد بودنت می بالم

به وجودت می بالم

به عشقت می بالم

به خدایت می بالم

خدایی که وجود مقدس تو را برای من آفرید. تو را حفظ کرد. از تو مراقبت کرد . تو را در تمام لحظات سخت و شاید پر خطر مراقب بود تا روزی به زندگیم بیایی.. آرامشم بشوی.. پناهم بشوی و مراقبم باشی..

مرد عزیزم

به مرد بودنت می بالم همچنان که یک درخت به ریشه هایش..

وجودت برایم صورتی دیگر از ایمان را رقم زد. صورت دیگری از اعتقاد به خدا

من وجودت را زمانی یافتم که بی نهایت مجتاج وجودی چون تو بودم.وجود یک مرد، غیر از یک پدر مهربان . حتی غیر از برادری که بینهایت خواهرش را دوست دارد.. خدا میداند. تو هم میدانی . بار ها برایت گفته ام. برایت بار ها گفته ام که چه زمانی به زندگیم آمدی. بار ها گفته ام که وقتی میخواستمت که بی نهایت وجودم وجودی را مطلبید که از هراس هایم نجاتم دهد. از ترس ها . از دلهره ها. از نفرت ها.

و وقتی تو آمدی ، دیدم نه از ترس خبری هست نه از دلهره ، نه از گریه های شبانه ، نه از نفرت. نه از وجودی که آرامشت را بر هم بزند.

تو در نهایت آرامش و دوست داشتن و اعتماد آمدی..

تو وقتی میگفتی دوستت دارم ، از نهایت وجودم درکش میکردم. مفهمیدمش.دوستش داشتم. تو وقتی میگفتی به من تکیه کن. خود را پیچکی میدیدم که توان مقابله با هیچ را ندارد اما وقتی بر درختی تنومند تکیه میکند ، قوی میشود. سرافراز میشود. رشد میکندو بزرگ میشود و بالا میرود و به اوج میرسد و قوی میشود.

دوس داشتنت را دوست داشتم . میپرستیدمش. و هم اکنون بعد از مدتها ، در دوریت. هر روز که میگذرد ، بیشتر دلم هوایت را میکند. بیشتر وابسته ات شده ام. بیشتر دوستت دارم. بیشتر میخواهمت. بیشتر میگویم خدایا شکرت..

مهربانم...

تکیه گاهم...

مرد من...

وجودم را و وجودت را به خدایی مسپارم که ما را در مسیری قرار داد که روزی نیمه های گمشده ی هم باشیم. که وجود ناقصمان را با وجود یکدیگر کامل کنیم . خدا را سپاس از داشتنت. از بودنت . از دوست داشتنت...

دوستت دارم همسرم، محسن

  • موافقین ۲ مخالفین ۰
  • ۹۲/۰۵/۲۵
  • ۴۴۸ نمایش
  • منصوره

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی