میم مثل ما

من از آن روز که در بند تو ام آزادم

میم مثل ما

من از آن روز که در بند تو ام آزادم

میم مثل ما

درود فراوان
با سپاس و خوش آمدگویی،
در این وبنوشت من و همسرم به روایت یک دوست داشتن ساده میپردازیم. اگر بار اولی هست که اینجا تشریف میارید، میتونید از سربرگ بالای همین صفحه، "درباره ما" خلاصه ای از سرگذشت ما رو بخونید.

مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات

:(

شنبه, ۲ آذر ۱۳۹۲، ۰۱:۱۶ ق.ظ

ازون شباس که هیچی جز گریه حالمو خوب نمیکنه

نمیدونم چرا ولی وقتی  میبینم محسنم ناراحته انگار همه دنیا روم بسته میشه. نمیدونم باید چیکار کنم نمیدونم وقتی ازش دورم چه جوری ارومش کنم

بخدا قسم اینا خیلی سخته. خدا میدونه چه جوری دارم تحمل میکنم. خدا میدونه

دیگه هیچی نمیخوام بنویسم

هیچی

از نوشتن بدم میاد

میخوام یکی باشه براش حرف بزنم

میخوام یکی باشه وقتی اشکم در میاد پاکش کنه

اونی که میخوام نیستتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت

خدایا نیستتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت

نیستتتتتتتتتتتتتتتتتتت


  • منصوره

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی