میم مثل ما

من از آن روز که در بند تو ام آزادم

میم مثل ما

من از آن روز که در بند تو ام آزادم

میم مثل ما

درود فراوان
با سپاس و خوش آمدگویی،
در این وبنوشت من و همسرم به روایت یک دوست داشتن ساده میپردازیم. اگر بار اولی هست که اینجا تشریف میارید، میتونید از سربرگ بالای همین صفحه، "درباره ما" خلاصه ای از سرگذشت ما رو بخونید.

مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات

منتظرم خب نیومدی..

شنبه, ۱۰ خرداد ۱۳۹۳، ۰۱:۲۳ ق.ظ

سلام محسن

محسن جان من واقعا نمیدونم چیکار کنم؟

خب خوده شما به من نگفتی دارم بیهوش میشم بریم که خیلی خسته ام. بریم بخوابیم.

من گفتم باشه

خب عزیز من ،  هر وقتی که به من میگی خوابت میاد دقیقا همون موقع خوابت میبره. حتی نمیتوین بیدار بمونی

محسن وقتی گفتی خستم خب من دیدم یه مدت بعد رفتمون اسمس ندادی گفتم خوابیده گوشیمو زدم به شارژ و لیلا گفت که خوابگاه پسرا آتش سوزی شده و دودو شعله همه جا گرفته همه بچه های بخش جمع شدن و داشتیم دودو آتیششو نگاه میکردیم. خب من از کجا باید بدونم شما بیداری؟

شما ممکنه اسمس بدی. بخدا هر وقت میگی میخوام بخوابم من منتظرت میمونم اما خبری نمیشه میدونم که دیگه خوابیدی .خب این دفه هم مثه دفه های قبل. من از کجا باید بدونم که شما الا نبیداری. تازه وقتی میگی که دارم مبیهوش میشم..

محسن خب من هم ممکنه  بهت اسمس بدم اما بعد یه ساعت حتی جوابمو بدی ولی هیچ وقت نمیگم این مدت کجا بودیی؟؟؟؟؟؟

خب محسن عزیزم بهانه گیر شدهههههههههههههههههه

من منتظرتم بیای

سیستمو دوباره روشن کردم اومدم بلاگ مطلبتو بخونم. منتظرم بیای ..

اما گفتی من خوابم....

گفتم بد

گفتی من بد شما خوب.. من خوابم..

واقعا که

خیلی بدی که اذیتم میکنی اینجوری. به خاطر یه کاری که مقصر نبودم توش و نمیدونستم حتی بیداری یا خوابیی داری میگی من خوابمممم

یعنی دیگه اسمس نزنم بهت؟

باشه

شبت بخیر


  • موافقین ۱ مخالفین ۰
  • ۹۳/۰۳/۱۰
  • ۱۷۲ نمایش
  • منصوره

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی