میم مثل ما

من از آن روز که در بند تو ام آزادم

میم مثل ما

من از آن روز که در بند تو ام آزادم

میم مثل ما

درود فراوان
با سپاس و خوش آمدگویی،
در این وبنوشت من و همسرم به روایت یک دوست داشتن ساده میپردازیم. اگر بار اولی هست که اینجا تشریف میارید، میتونید از سربرگ بالای همین صفحه، "درباره ما" خلاصه ای از سرگذشت ما رو بخونید.

مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات

شعری فوق العاده از افشین صالحی

سه شنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۳، ۰۱:۴۳ ب.ظ

فوق العاده زیباست..

لطفا بخونید..

محسنم تو هم بخون. تقدیم به توست...


فرقی نمی‌کند کجایی

چه‌اندازه راه‌‌ است، تا تو

دور یعنی که رفته‌ای

نیستی

نمی آیی

***

-خیلی دور نشین!

-نه، همین جاییم


وَ دور یعنی که ازشعاع چشم رد می‌شدیم

یعنی مبادا که باغ برویم!

که آلوچه هایِ ترش بچینیم، پرتقال‌های نارِس بخوریم

یعنی برویم لایِ عطرهایِ نارنج، یاس بو کنیم

بعدمستِ یاس شویم وُ

بازی کنیم

بدویم، خسته شویم

بی‌اُفتیم

وسرگرمِ در آوردنِ لذیذِ تیغی قشنگ از تمشکی خوشمزه شویم

که بر پامان نشسته است وُ

دردِش جان است

یا دوختنِ پاره‌گی‌یِ بیژامه‌ای که دستِ سوخته‌یِ شاخکِ چایی دل‌سوخته آن‌را گرفته است

 

وَ دور یعنی که نشنویم که  وقتِ ناهار رسیده است

یعنی‌که بازی بس است!

دیر است، بیا به درس وُ مشق‌هایَ‌ت برس


دور یعنی‌که شب‌ زود بخواب

یعنی‌که راه مدرسه دور است

دور یعنی که هِی کجایی

یعنی که های کویی

هی...علاقه‌یِ خوب


سلام

سلام علاقه‌یِ خوبم

علاقه جانِ من

خوبی؟!

راستی

تو می‌دانی دور یعنی کجاست

چه‌قدر است

تا او چه اندازه راه است؟

آخر می‌دانی؛

برای ما دور یعنی پایانِ مدرسه

یعنی که انتهایِ مشق


دور انتهایِ جاده بود وُ پایانِ روزهایِ مدرسه وُ

پایانِ مشق

ستاره در دور روشن بود وُ

ماه،

دور بود


دور یعنی تو یک خواب قهری

یعنی تو یک روز

نمی آیی

یعنی شمارشِ تا ده

یعنی که دیر بگویی، بیا


دور یعنی تو قایم شدی که پیدا شوی

یک

دو

سه...

وای

تمام شد اعداد...نگفتی!


سلام آقای مدرسه

به من کمی عدد قرض می‌دهید

می‌خواهم برایِ علاقه‌ام بشمارم

دور رفته!

بزرگ شده تا دَه کم بود

سلام

سلام...

سلام خانمِ  واژه

کمک کنید

می‌خواهم کمی شعر بنویسم،

دور

آخر تمام شده اعدادم

علاقه بزرگ‌‌ شده هنوز نگفته،  بیا

باید برایِ علاقه بنویسم

آخر می‌گویند دور تلخ است

دلگیر است

با من کنار بیایید

جوری شوید که دلتگی‌اش کم شود

که دور دردش نگیرد

اگر بدانید!

می‌گویند پُر از غروب هایِ جمعه است

پُر از  مشق وُ رونویسی‌یِ فردا

پُر از فصل هایِ بی‌خودی

فراموشی‌یِ  مُدام

مَرد باشید!

باید برایِ علاقه‌ بنویسم

یکی به جایِ مشق هایش

یکی برایِ دردهایش

یکی برایِ شروعِ یک هفته‌ طولانی

تنهایی

کُلی برای شکستنِ یک بغض

بغض که بشکند

دلهره که بمیرد، می‌فهمد‌که

آغوش امن‌ترین جایِ قایم باشک است


وَ می‌گوید

بیا!

شما را به جانِ خدا کمی کنارِ این سطر‌ها رَچ شوید

نگران وزن نباشد

دلهره آوا نگیرید

نامش به‌قدر زیباست وُ

به‌بس بزرگ

وَ به اندازه کُلی شعر

عالی‌ست

کافی‌ست کنارِ همین سطرها جا شوید

کنارِ همین سلام

سلام

سلام علاقه خوب

***

سلام علاقه‌‌جانِ من

حالِ امروزت کجاست

خیلی که سردت نیست

مراقب باش!

تنهایی، فریبِ درد است

عادت نکنی!

شیرین می‌شود تلخ بی‌پدر

خودَت را بزن به آن راه

که مثلن رفته‌ای هوا بخوری

قدم بزنی

برایِ خودت راه برو

حرف بزن

بنویس

بخوان

هرکار که می کنی حواست باشد

نبیند که بغض کرده‌ای

که تنهایی!

قول می‌دهم هر روز بنویسم

بروم کنارِ همین پاییز  کُلی  با تو راه رَوَم

قدم بزنم وُ شعر بخوانم

کُلی تو را صدا بزنم

کیف کنم

آن‌قدر که حریفِ تنهایی حسود شود

بروَد

بمیرد وُ زمستان...

کوو تا زمستان

کوو تا پاییز

تازه شاید آمد وُ یخ زد سردی

سرد شد رفتن‌ها  وُ گرم شد آمدن‌ها

بگذار پاییز را حریف شیم

شاید که بغض‌ت شکست گفتی بیا

شاید که شور شُد آن مزه تلخ وُ

کمی گریستیم

هرجور شده  باید که بشکنیم


دارد خیلی می گیرد

از موهایِ سیاه

از روزهایِ خانه..

از زنده‌گی

باید بجنبیم


دارد، از عمر خیلی می‌گیرد بغض!


راستی!

تا یادم نرفته بگویم، دیشب

بوسیدمت

بخدا فقط بوس کردم

تازه آن‌هم اجازه دادی، خودت گفتی

نه این‌که بگویی ببوس, نه

جوری نگاه کردی که باورم شد می خواهی

که باور کردم می‌شود

می‌توانم

که بوسیدنِ گونه هایِ نازت را

مغرور باشم

تو خواب بودی

سرت برشانه هام بود وُ گونه‌هات نزدیک لب‌هام

موهات در دست‌هام می رقصید وُ خوابم

پُر از تو بود

تو خواب بودی وُ تن‌ت بیرون بود

نگاه... نه!  نه!

گفتم که فقط بوس کردم

برگی از درخت پایین آمد وُ تن‌ت را پوشاند

دلخور نباش

عزیزِقشنگ

علاقه خوب

دردَت به جانِ این فصلِ خسته

این راه دور

این مَن

این تن بمیرد اگر فقط نبوسیده باشم!

تازه همان بوسه خواب آلود کُلی به دادِ یاد رسید

به ماندگاری‌‌اَت

نه در من، که خوب می‌دانی جان‌تر از جانی

به فهمِ این پاییزِ بدبخت

که فکر می کند یادت را می ریزد

به درکِ اندکِ این روز

که به آفتاب چی‌ش می نازد

یا شب که ماه حسودَش هنوز درگیر ادایِ توست

اگر بدانی!

دیدن داشت قیافه روزِ غروب کرده وُ

شبِ ماه قهر کرده

قیافه پاییز

وقتی که خواب بوسه‌ گیجَ‌ش کرد

باد ایستاد

برگ ماند

سبز شد نریخت


تو هم قول بده که حالِ خیالت خوب باشد

قول بده که پاییز خسته نشوی

که یادت باشد

به بغض‌ عادت نکنی

شیرین شود تلخیِ درد

بگو که رفته‌ای دور هوا بخوری

بزرگ شوی

بگو که قرارِ قدم داری

اصلن بگو که آمده‌ای نامه داری

که آمده ای بلند بخوانی

سلام

سلام علاقه جان

حالِ امروزت چگونه است

راستی گفتم که بیشتر از دیروز دوستت دارم

بیشتر از هر وقتِ هِی وُ

همیشه

وَ دلم برای تو تنگ شده است

خیلی.

( این آخر را آرام بخوان که باد نشنود دلتنگی را )


مراقب خودت باش

                        وَ مراقب من هم!

                                                  دوستت دارم

                                                                       ساده.

 

افشین صالحی

  • موافقین ۱ مخالفین ۰
  • ۹۳/۰۳/۱۳
  • ۳۷۰ نمایش
  • منصوره

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی