میم مثل ما

من از آن روز که در بند تو ام آزادم

میم مثل ما

من از آن روز که در بند تو ام آزادم

میم مثل ما

درود فراوان
با سپاس و خوش آمدگویی،
در این وبنوشت من و همسرم به روایت یک دوست داشتن ساده میپردازیم. اگر بار اولی هست که اینجا تشریف میارید، میتونید از سربرگ بالای همین صفحه، "درباره ما" خلاصه ای از سرگذشت ما رو بخونید.

مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات

قصه بگو

دوشنبه, ۷ مهر ۱۳۹۳، ۰۷:۱۳ ب.ظ

قصه برایم بگو
قصه ای خوب
قصه ای که مترسک ها در آن دل داشته باشند
قصه بگو
قصه ای که کلاغها به خانه شان برسند و بی دلیل راه خانه شان را گم نکنند
قصه ای که در آن من تنها شاهدخت افسانه ها باشم که بیایی به دنبالم
قصه بگو و بگذار واقعیت از تو جریان بگیرد و افسانه ها حقیقی شوند
من عاشق قصه ام
قصه ای که در آن گلها بیش از خارها باشند
قصه ای که در آن همه چیز اگر سفید نیست،سیاه هم نباشد
قصه بگو
تو تلخ هم که بگویی ، شفا بخشی 
چون دارویی تلخ که کام می دهد از اثر بخشی 
برای من قصه بگو
برای طفل گریز پای سر به هوا قصه بگو
من خوب جلد می شوم
جلد خواب های بی تعبیر قصه های بی پایان
تنها برای من
تنها برای من قصه بگو 

  • موافقین ۲ مخالفین ۰
  • ۹۳/۰۷/۰۷
  • ۳۰۰ نمایش
  • منصوره

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی